جاده خآکی

نوشته های یه رهگذر غریب

عروسک

 

 

ولي افسوس نتونستم

تو عروسك بودي و من آخر قصه دونستم

تو وجود خالي تو جز دروغ هيچي نديدم

كاش ميشد به اين حقيقت پيش از اينها مي رسيدم

سوختم و سوختم و ساختم

هر چي داشتم به پات باختم

كاش تورو از روز اول

مثل امروز مي شناختم

آخه عشق يعني شكستن

عاشقانه سر سپردن

دل سپردن به سرابه

در سكوت خويش مردن

يه روزي يه روزگاري

حرف بين ما نگاه بود

عشقو نقاشي ميكرديم

نقش ما خورشيد و ماه بود

بعد از اون واژه نوشتيم

جملمون ستاره چين بود

مثل دريا آبي بوديم

معني زندگي اين بود

زندگي اين بود

سوختم و سوختم و ساختم

هر چي داشتم به پات باختم

كاش تورو از روز اول

مثل امروز مي شناختم

آخه عشق يعني شكستن

عاشقانه سر سپردن

دل سپردن به سرابه

در سكوت خويش مردن

[ دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:عروسک, ] [ 22:24 ] [ محمود فرجی ] [ ]
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ]