جاده خآکی

نوشته های یه رهگذر غریب

حکایت من

حکایت من ....

 

حکایت کسی هست.. که عاشق دریا بود اما قایقی نداشت..

 

دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت....

 

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد...

 

زخم داشت اما ننالید...گریه کرد اما اشک نریخت...

 

حکایت من ....

 

حکایت کسی هست که پر از فریاد بود ..اما...

 

 

سکوت کرد..تا همه صداهارو بشنود...

 

حکایت من .......

 

[ جمعه 27 دی 1392برچسب:, ] [ 20:58 ] [ محمود فرجی ] [ ]
سکوت

سکوت یعنی تو چشماش نگاه کنی و حرفتو نتونی بگی.

 

سکوت یعنی باحسرت نگاش کنی.

 

سکوت یعنی حرفت تو گلوت بمونه.

 

یعنی باهاش باشی و مثل همیشه حرف از خودت نزنی.

 

سکوت یعنی داد بزنی که میخوامت.

 

سکوت وقتی سخته که ازش سوالی کنی و منتظر جوابش باشی.

 

سختی سکوت اینه که تکلیف خودتو ندونی.

 

تقدیم به کسانی که سکوت فریادشان است.

 


[ جمعه 27 دی 1392برچسب:, ] [ 20:45 ] [ محمود فرجی ] [ ]
زخم...


من هم ادمم...

 

زخم دارم....

 

حتما که نباید جایش را نشانت دهم...


 

 

[ جمعه 27 دی 1392برچسب:, ] [ 19:50 ] [ محمود فرجی ] [ ]
بغض


چه حـرف

بی ربـطیست

کـــه مــرد

گریـــه نمــی کند !


گاهـــی آنقدر بغــــض نشکسته داری ...

کـــه فقـــط


بایــد مـــرد بــاشـی

تـا بتوانی گریـــه کنـــی

 


[ جمعه 27 دی 1392برچسب:, ] [ 19:41 ] [ محمود فرجی ] [ ]
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ]