جاده خآکی

نوشته های یه رهگذر غریب

بوسه

 

 

 

یک روز می بوسمت!

پنهان کردن هم ندارد. مثل احساسات تو نیست که مخفی شان می کنی،

یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود،

مثل نجابت چشمهای تو است ،

وقتی که توی سیاهی چشمهای من عریان می شوند.

عریانی اش پوشاندنی نیست ، پنهان نمی شود…

 

 

یک روز می بوسمت!

 

یکی از همین روزهایی که می خندانمت ،

یکی ازهمین خنده های تو را ناتمام می کنم و می بوسمت!

و بعد ، تو احتمالا سرخ می شوی ،

و من هم که پیش تو همیشه سرخم

 

 

یک روز می بوسمت!

 

یک روز که باران می بارد ،

یک روز که چترمان دو نفره شده ،

یک روز که همه جا حسابی خیس است ،

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،

آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،

آهسته ،

می بوسمت…



 

یک روز می بوسمت!

 

هر چه پیش آید خوش آید!

حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم!

دلم ترسیده ، که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی........

به قول شاعر: عشق کلاس اول ، تنها چهار حرف است ،

اما کلاس آخر ، عشق هزار حرف است…

[ جمعه 1 دی 1391برچسب:بوسه, ] [ 14:44 ] [ محمود فرجی ] [ ]
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ]